امروز همه کسانی که آن سابقه را می‌دانند و اطلاع از ماجرا دارند، برای‌شان مسجل شد که همچنان منافقین در بیت آقای منتظری نفوذ دارند

آقای منتظری بی‌عدالتی به امام را به اوج رساند
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

ماجرای اعدام‌های سال 67 چه بود و چرا برخی با سوءاستفاده از آن به‌دنبال ‌سیاه‌نمایی هستند؟
وقتی شورش مسلحانه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در ایران به نتیجه نرسید چون سال‌ها جمع‌آوری اطلاعات کرد و امیدوار بود که با سلاح‌های گردآوری شده بتواند در مقطعی اعضایش را به یک جمع‌بندی برساند که شورش مسلحانه را بپذیرند‌، سازمان مجاهدین وارد فاز شورش شد، در کشور جنایت می‌آفرید و جنایت‌های خود را به نام نیروهای انقلاب تمام می‌کرد تا رابطه سمپا‌ت‌های خودش را با انقلاب خونین کند. حدیث آن مفصل است‌؛ اتفاقاتی که در ورزشگاه شهید شیرودی افتاد. خیلی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق در خاطراتشان می‌گویند عناصری که آنجا باعث درگیری شدند از نیروهای خود سازمان بودند. ادله دیگری هم هست که به خاطر کوتاهی سخن از آن می‌گذرم. سازمان مجاهدین خلق که به هیچ عنوان با انقلاب همراه نبود و با روحانیت بسیار بسیار عناد داشت، هرگز حرکت سیاسی در کشور خارج از کنترل خودش را بر‌نمی‌تابید بنابراین در برنامه‌ریزی طولانی‌مدت سعی کرد بتواند درگیری مسلحانه در کشور را برای اعضا و سمپا‌ت‌هایش توجیه کند. ‌اوایل انقلاب مجبور بودند پدر طالقانی و پدر خمینی بگویند، خدمت امام برسند و این طور تظاهر کنند که رهبری انقلاب را قبول دارند ولی در خفا مشغول برنامه‌ریزی برای شورش مسلحانه بودند. وقتی شورش مسلحانه در سال 60 به نتیجه نرسید، ترورهای کور گسترده در دستورکارشان قرار گرفت تا بتوانند ضربه هولناکی را به انقلاب بزنند. یعنی هر کسی در خیابان‌ها کمترین ظاهر مذهبی داشت ترور می‌کردند. اگر کسی لباس رزم داشت که از جبهه بر‌می‌گشت ترور می‌کردند. همه کسانی که داوطلبانه جبهه می‌رفتند، فقط کافی بود از اتوبوس پیاده و با لباس رزمندگی در‌ ترمینال دیده شوند، گزینه ترور از جانب منافقین می‌شدند. این ترورهای کور حدیث مفصلی دارد که من نمی‌توانم به‌طور کامل به آنها بپردازم. فقط همین را می‌گویم که سازمان مجاهدین خلق جنایاتی آفرید که واقعا در تاریخ ‌بی‌سابقه بود. اطلاعات گردانی را که به سمت جبهه راه افتاد بود به صدام می‌دادند و در میانه راه اتوبوس یا قطار حامل نیروهای اعزامی ‌به سمت جبهه مورد بمباران عراقی‌ها قرار می‌گرفت یا وقتی در پشت جبهه همه کسانی که در مسیر استقلال کشور و دفاع از تمامیت‌ارضی قرار داشتند و سعی می‌کردند جبهه‌ها را گرم نگه دارند منافقین آنها را هدف قرار می‌دادند که بحث مفصلی دارد. بعد که نتوانستند به نتیجه برسند در کنار زدن بدنه مردمی ‌نظام، مسئولان سیاسی کشور را ترور کردند که بحث آن هم گسترده است؛ آنجا هم به نتیجه نرسیدند و از ایران به عراق رفتند تا در کنار نیروهای نظامی بعث بتوانند ضربه خودشان را به ایران بزنند که خوشبختانه در این وادی هم نتوانستند کاری از پیش ببرند و بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط رهبری ایران با یک بحران مواجه شدند. وقتی قطعنامه 598 پذیرفته شد اولین جایی که برایش این مساله سنگین آمد گروهک مجاهدین خلق بود چون در آن مقطع کارکردش نظامی بود و اگر تنش‌های نظامی ایران و عراق کنترل می‌شد، دیگر آنها هیچ نمی‌توانستند خودشان را عرضه بدارند و کاملا هویت‌شان زیر‌سوال می‌رفت، بنابراین بعد از پذیرش قطعنامه با تمام توان در حمایت از عراق به مرزهای غربی کشور حمله کردند. روستاهایی را گرفتند. جنایاتی در آن روستاها صورت دادند. آنهایی را که مقاومت کردند یا زخمی‌ و در بیمارستان بستری بودند به شهادت رساندند یعنی می‌خواستند با ایجاد ‌ترس و وحشت سد مقاومت مقابل خودشان را بشکنند و با این حربه تا نزدیکی‌های کرمانشاه آمدند. البته لازم به یادآوری است بعد از پذیرش قطعنامه چون استراتژی دفاعی ایران تغییر کرد، یک سردرگمی ‌در میان نیروهای رزمنده هم ایجاد شده بود. یعنی یک شرایط جدیدی رقم خورده بود تا نیروهای مدافع کشور بتوانند خودشان را مجدد دریابند و در برابر هجمه‌ای که نیروی زمینی عراق از جنوب و نیروهای منافقین با تسلیحات عراقی از غرب به خاک کشور کردند سامان پیدا کنند مقداری طول کشید، اما خوشبختانه در مدتی کوتاه نیروهای مدافع تمامیت ارضی توانستند هم نیروهای عراقی را در جنوب و هم نیروهای مجاهدین خلق را در غرب سرکوب کنند. همان‌طور که مسعود رجوی دو روز قبل از این خیانت بزرگ به کشور اعلام کرده بود «بروید و به هر شهری رسیدید هماهنگ شده نیروهای ما در آنجا و هم کسانی که در زندان هستند همزمان شورش خواهند کرد و به شما خواهند پیوست»، یک هماهنگی‌هایی هم با زندانیان صورت گرفته بود. وقتی این مساله به امام منتقل شد که نیروهایی از مجاهدین خلق در زندان‌ها برای شورش برنامه داشتند، امام حکم شرع مقدس را درباره آنها اعلام کردند و گفتند «هر کسی همچنان در موضع خیانت باشد و از مواضع سازمان مجاهدین خلق دفاع کند حکم او اعدام است». بر همین اساس کمیته ‌سه‌نفره‌ای را تعیین کردند و گفتند اگر این سه‌نفر به این جمع‌بندی برسند که فلان زندانی در مواضع خیانت‌بارش همچنان پایدار است او حکمش اعدام است.
اعضای این کمیته سه نفره چه کسانی بودند؟
آقای پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعات، آقای رئیسی و آقای نیری اعضای این کمیته بودند. این کمیته تشکیل شد و تحقیقات و گفت‌وگو با زندانیان را شروع کرد. گرچه در زندان باقیماندگان بر عقیده و پایبندی به سازمان و توابین از سازمان مشخص بودند، با این وجود کمیته سه‌نفره آخرین اتمام حجت را با خود زندانیان انجام داد، اگر سر موضع بودند و می‌گفتند همچنان از گروهک منافقین دفاع می‌کنند و همراه هستند، حکم امام درباره آنها جاری می‌شد اما اگر اعلام می‌کردند، دیگر مواضع سازمان را قبول ندارند، هیچ مشکلی نبود. پس امام در این زمینه قاطعیت جدی به خرج دادند. ایشان در سال 65 نیز روی پیگیری قضیه سید‌مهدی هاشمی ایستادند. آن سال جریانی در بیت آیت‌الله منتظری نفوذ کرده، پیوندی بین بیت آقای منتظری و منافقین و سایر گروه‌های معاند ایجاد شده بود و بررسی‌ها نشان داد که سید‌مهدی هاشمی برادر داماد آقای منتظری عامل این پیوند بود، بنابراین سید‌مهدی هاشمی بازداشت شد. ‌آقای منتظری هرچه تلاش کرد حتی درس‌هایش را در اعتراض به بازداشت سید‌مهدی هاشمی تعطیل کرد اقدامات متعددی انجام داد تا امام در این قضیه دچار ‌تردید شود و از پیگیری این مساله دست بردارد اما موثر نیفتاد. با وجودی که آقای منتظری رسما مخالفت کرد و مخالفت سیاسی با فرمان امام در زمینه پیگیری جنایات مهدی هاشمی داشت امام هیچ‌ تردیدی به خودش در این قضیه راه نداد. برخی به امام گفتند «خب اگر ما پرونده مهدی هاشمی را دنبال کنیم، امکان دارد به بیت آیت‌الله منتظری برسد» اما امام گفتند «اشکال ندارد این کار پیگیری شود». امام به وزارت اطلاعات مأموریت دادند تا تعقیب و مراقبت بگذارند و اطلاعاتی را درباره باند مهدی هاشمی به دست آورند. تعقیب و مراقبت صورت گرفت و خانه‌های تیمی مهدی هاشمی کشف شد که در آن سلاح نگهداری می‌شد. کارهای مختلف جعلیاتی که ‌حدیثش مفصل است در آن خانه‌ها اتفاق می‌افتاد. وقتی این اطلاعات کسب شد بر‌اساس این اطلاعات مهدی هاشمی دستگیر شد و چون اطلاعات فراوانی به دست آمده بود مقاومت مهدی هاشمی شکست و مجبور به اعتراف شد. او در اعترافاتش نشانی محل دفن 27 انسان ‌بی‌گناهی را که به دست این باند به قتل رسیده بودند اعلام کرد. باند مهدی هاشمی بعضی قربانیان خود را به چاه انداخته و بعضی‌ها را دفن کرده بود. مهدی هاشمی آدرس همه آنها را داد و رفتند جنازه‌ها را درآوردند و این قضیه در تلویزیون پخش شد. آقای منتظری مجبور شد برای مدت کوتاهی با یک چرخش 180 درجه اعلام کند «با توجه به اعترافات صورت گرفته حتما عدالت اسلامی درباره مهدی هاشمی به اجرا در‌آید». خب این کار صورت گرفت اما به محضی که حکم اعدام مهدی هاشمی صادر شد، آقای منتظری دوباره شروع کرد به طرح اینکه «این کار درست نیست‌، لااقل سید‌مهدی هاشمی که سال‌ها در خدمت اسلام بوده گرچه اشتباهاتی داشته ولی او را عفو کنید و ببخشید». طبیعی بود که امام چنین امری را از آقای منتظری نپذیرد چون مهدی هاشمی هم قتل داشت و هم اینکه ‌عامل ارتباط بود و اسرار نظام را به بیگانگان و گروهک‌های محارب داخلی می‌داد طبیعی بود که امام در این قضیه در‌خواست عفو آقای منتظری را درباره مهدی هاشمی نپذیرد. وقتی مهدی هاشمی اعدام شد، دیگر آقای منتظری به این وادی وارد شد که از خودش رفع اتهام کند بنابراین می‌گفت «این دروغ است و مهدی هاشمی ایرادی نداشته همه اینها پرونده‌سازی بوده است»، درحالی‌ که‌ خودش در نامه‌هایی خواسته بود که به جرائم مهدی هاشمی رسیدگی شود و او به اشد مجازات برسد یعنی آقای منتظری در نامه خود برای اقدامات مهدی هاشمی از واژه اتهام استفاده نمی‌کند بلکه واژه جرائم را به کار می‌برد اما بعد می‌گوید «همه اینها پرونده‌سازی بود. وزارت اطلاعات برای اینکه بتواند در بیت من خلل ایجاد کند و عناصر قدرتمند بیت من را از بیت من خارج کند و بتواند بیت من را در کنترل خودش در بیاورد این پرونده‌سازی‌ها را صورت داد». بعد‌کم‌کم به این وادی رفت که اثبات کند این امام بوده که توسط دیگران کنترل و هدایت می‌شد.
منظور آقای منتظری حاج‌احمد آقای خمینی بود؟
بله، آقای منتظری می‌گوید هیچ کسی در من تاثیر نداشت، بلکه این امام بود که دیگران بر او تاثیر می‌گذاشتند و امام را در مسیرهای مختلف قرار می‌دادند. حال آنکه درباره ارتباطات او با اعضای مجاهدین خلق به اسم می‌شود از آن افراد نام ‌برای به ویژه نیروهای «روند جدایی از سازمان مجاهدین»؛ چون سازمان مجاهدین سال 59 دو گروه شدند یکی به رهبری رضا رئیسی‌طوسی نماینده سازمان در خارج از کشور که اینها آمدند در نقد مدیریت رجوی یک کتابی تحت عنوان «روند جدایی» نوشتند، اعتراض آنها به مشی و ایدئولوژی سازمان نبود بلکه بر مدیریت مسعود رجوی ایراد گرفتند. اینها عمدتا به بیت آیت‌الله منتظری نزدیک شدند حتی یکی از اعضای مجاهدین خلق مسئول انتشارات آقای منتظری شد و در جاهای مختلف کارهای انتشاراتی او را دنبال می‌کرد. ارتباطاتش آن موقع کاملا ملموس بود این نیروها به آقای منتظری نزدیک شدند تا بتوانند از آقای منتظری برای ضربه زدن به امام استفاده کنند. در واقع کسانی که نمی‌توانستند مستقیم در مقام تقابل با امام قرار بگیرند آقای منتظری را فرد مناسبی برای این کار یافتند که در مقام تضعیف امام بر ‌آیند. این مطلب را همگان به آقای منتظری تذکر داده بودند، حتی آیت‌الله مشکینی نامه‌ای به آقای منتظری نوشت که در تاریخ ثبت است. آیت‌الله مشکینی به آقای منتظری یادآور شد که «همه نگران بیت شما هستند یک عده‌ای در بیت شما سعی می‌کنند شما را از انقلاب جدا کنند و تحت کنترل درآوردند» ‌منتها آقای منتظری در مسیر ‌عناد قرار می‌گیرد به دلیل اینکه حفظ شخصیت خودش را در پیوند با مهدی هاشمی می‌دیدید چون تمام بیانیه‌هایش را مهدی هاشمی می‌نوشت، مدارس و کتابخانه‌اش را مهدی هاشمی اداره می‌کرد، در واقع مهدی هاشمی توان بالفعل آقای منتظری بود و آقای منتظری بدون مهدی هاشمی یک لنگی در خودش احساس می‌کرد بنابراین در برابر همه خیرخواهان ایستاد. البته آقای منتظری از جنایات مهدی هاشمی اطلاع داشت. در خاطراتش هم می‌گوید که آنها چه طوری آیت‌الله شمس‌آبادی را کشتند، منتها این طور می‌نویسد که «اینها نمی‌خواستند بکشند فقط نیت‌شان آن بود که آیت‌الله شمس‌آبادی را گوشمالی بدهند منتها او مُرد»، یعنی آقای منتظری خودش از قتل‌ها اطلاع داشت به‌رغم اینکه خودش اطلاع داشت و بعد مهدی هاشمی اعتراف کرد، چنین مواضعی در برابر امام گرفت. البته شاید آقای منتظری از همه قتل‌ها اطلاع نداشت اما وقتی در خاطراتش به مواردی اشاره می‌کند و مهدی هاشمی نیز خود به جنایاتش معترف است، مقاومت آقای منتظری در برابر پذیرش حقیقت جای تامل دارد چون این طور نبود که مساله‌ای به‌طور عمدی در زندان به سیدمهدی هاشمی تحمیل شده باشد؛ خیر، با اعتراف سید‌مهدی هاشمی بود که رفتند جنازه‌ها را پیدا کردند و مستندات عینی از جنایات او به دست آمد نه آنکه او را برای پذیرش جرمی‌ تحت فشار قرار دهند. خیر، محل جنازه‌ها با آدرس‌هایی که مهدی هاشمی مشخص کرد کشف شد ولی متأسفانه آقای منتظری نه تنها حقیقت را نپذیرفت بلکه در این وادی افتاد که خیر، من توسط دیگران کنترل نمی‌شوم و این امام است که توسط دیگران کنترل می‌شود. بنابراین به بهانه‌های مختلف این مساله را طرح می‌کرد. به بهانه جنگ، توزیع کالاهای اساسی و غیره تلاش می‌کرد مدیریت کلان امام را زیر سوال ببرد. اینها هم بحثی نبود و توسط امام تحمل می‌شد یعنی امام با بزرگواری انتقادات واهی را تحمل می‌کردند. آقای موسوی‌خوئینی‌ها می‌گفت «یک روز رفتیم پیش آقای منتظری، او از مدیریت جنگ شروع به انتقاد کرد، نقشه را نشان داد و گفت ببینید از اینجا تا بغداد چقدر فاصله کم است چرا از اینجا تا بصره می‌روید این فاصله کم تا بغداد را بروید». (خنده) یعنی آقای منتظری از روی نقشه می‌گفت از اینجا می‌شود به سمت بغداد رفت و صدام را سرنگون کرد. یعنی اینقدر عامیانه انتقاد می‌کرد. اصلا نمی‌دانست موانع نظامی و طبیعی بر سر راه چیست بدون در نظر گرفتن اینها فقط با انگشت اشاره می‌کرد که فاصله تا بغداد این‌قدر کم است. آقای موسوی‌خوئینی‌ها می‌گفت «همه به آقای منتظری می‌خندیدند که چقدر عوامانه انتقاد می‌کند.» امام این انتقادهای سطحی را از سال 65 تا 68 تحمل می‌کردند. منتها یک چیزی را دیگر امام نتوانستند تحمل کنند، آنجا که اسرار نظام شروع به بیرون رفتن از بیت آقای منتظری کرد. آقای منتظری یک نامه‌ای را به امام درباره اعدام اعضای مجاهدی خلق نوشت که «چرا حکم آنها را مستحق اعدام دانستید؟»
در مرداد 67؟
بله سال 67 بود، اما در فروردین 68 این نامه سر از ‌بی بی سی در می‌آورد، ‌آقای منتظری متوجه می‌شود که بیت خودش این کار را کرده است بنابراین شروع به تناقض‌گویی می‌کند که از بیت امام این نامه بیرون رفته است ؛«دو نسخه بیشتر از این نامه نبود یکی را برای امام و یکی را به شورای عالی قضایی فرستادم و حتما از بیت امام به بیرون رفته است.» بعد از رحلت امام، آقای منتظری قبل از درسش یک سخنرانی در توجیه این اتفاق می‌کند. او می‌گوید:«بله علاوه بر امام و شورای عالی قضایی برخی قضاتی هم که به پیش من می‌آمدند به آنها کپی نامه را می‌دادم». یعنی می‌گوید به دیگران هم این نامه را دادم حال آنکه در خاطراتش تاکید می‌کند جز دو نسخه به امام و شورای عالی قضایی به احدی این نامه را نداده است اما قبل از درسش صحبتی می‌کند و آنجا کاملا متناقض از ادعای قبلی خود سخن می‌گوید. در واقع کسی که خلاف می‌گوید خداوند او را رسوا می‌کند. این خلاف گویی‌ها و تناقض‌گویی‌های آقای منتظری مشخص می‌کند چقدر بیت ایشان فاسد است. 8 ماه قبل که آقای منتظری این نامه را به امام داد، امام تحمل کردند، چون خیلی حرف بود که یک کسی مثل آقای منتظری از کثیف‌ترین آدم‌ها دفاع کند‌؛ کسانی که در کنار صدام قرار گرفتند و جنایت‌های بیشماری را آفریدند. واقعا در تاریخ بشریت سازمان مجاهدین خلق جزو خبیث‌ترین جنایتکاران است. خودشان نیروهای خود را چاقو چاقو می‌کردند و بعد این عمل را به نیروهای انقلاب نسبت ‌می‌دادند. چه جنایت‌هایی مرتکب شدند تا افراد را نسبت به انقلاب بدبین کنند. آقای منتظری برای تخطئه و زیرسوال بردن امام یک چنین نامه‌ای را می‌نویسد اما امام هیچ حرکتی در قبال او انجام نداد حال آنکه آقای منتظری ‌بی‌عدالتی را درباره امام به اوج خود می‌رساند ولی تاریخ نشان می‌دهد که امام چقدر تحمل داشت. مساله‌ای که امام نمی‌پذیرفتند این بود که وقتی کسی قرار است در آینده همه مسئولیت نظام را به دست بگیرد نباید بیتش با منافقین در ارتباط باشد و سری‌ترین اطلاعات را بیرون دهد چون در این صورت دیگر نظام نمی‌ماند. چون دیگر آن‌قدر خلل و فرجش زیاد خواهد بود که به‌عنوان نظام نمی‌توان از آن یاد کرد. امام وقتی که در فروردین 68 دیدند این نامه از ‌بی‌بی‌سی قرائت شد، دیگر‌ تردیدی به خودشان راه ندادند که آقای منتظری را از قائم‌مقامی ‌خود عزل کنند. ‌این روندی بود که آقای منتظری در آن قرار گرفت. آقای منتظری عوض آنکه ‌ پذیرد مهدی هاشمی عنصر خبیث و کثیفی است، همه یاران نزدیک و دلسوزان ‌و بالاتر از همه استاد خودش را به خاطر چنین جنایتکاری هزینه کرد و این جز خودخواهی و خود بزرگ‌بینی آقای منتظری عامل دیگری نداشت. البته به نظر من کسانی که در تاریخ ما صادق بودند حتی بعد از حیات خودشان نور‌افشانی و آگاهی‌بخشی خود را دارند و کسانی که در مسیر ناحق قرار گرفتند ‌بعد از حیات خودشان هم برای خودشان ناصوابی جمع می‌کنند. امروز امام به‌عنوان یک پیر سفر کرده پایداری‌اش در دفاع از حقیقت موجب روشنگری می‌شود. امروز همه کسانی که آن سابقه را می‌دانند و اطلاع از ماجرا دارند، برای‌شان مسجل شد که همچنان منافقین در بیت آقای منتظری نفوذ دارند چون الان مجاهدین خلق می‌خواستند در موضع مظلومیت قرار بگیرند. یک مأموریتی غرب به منافقین داد اما مشکل منافقین در بعد از آن مأموریت تنفر عمومی بود. حتی به عراق رفتند و آنجا هم آنها تنفر عمومی علیه خود برانگیختند بنابراین تنفر عمومی از منافقین خیلی زیاد است. منافقین چرخش‌های 180 درجه داشتند، یک زمانی خودشان را بالاترین نیروی ضد‌استکباری می‌دانستند و دیگران را هرگز در فهم استکبار قبول نداشتند بعد رفتند در مقام نوکر صفتی استکبار ایفای نقش کردند. خب چه کسی به این نیرو اعتماد می‌کند؟ جنایاتی که مجاهدین خلق آفریدند طبیعی است که تنفری را در جامعه نسبت به آنها ایجاد کرد که هیچ گاه رفع شدنی نیست. حالا غرب در مقام استیصال در منطقه قرار گرفته است، داعش را آورده و داعش دارد با شکست مواجه می‌شود، اگر داعش شکست بخورد، یک خیزش بزرگی علیه اسرائیل به وجود می‌آید یعنی خیزشی که بر مبنای آگاهی است‌. غرب نمی‌خواهد داعش و عربستان در این قضیه شکست بخورند چون اگر شکست بخورند مثل سدی است که فرو‌می‌ریزد؛ بعد موج بیداری اسلامی به‌شدت تقویت خواهد شد. الان آمریکایی‌ها دارند همه عوامل خودشان را به هم پیوند می‌زنند. می‌خواهند یک نقش جدی به گروهک منافقین بدهند اما این گروهک به لحاظ تنفر عمومی مشکل دارد. یک نیاز جدی داشتند که اینها را از شرایط تنفر به شرایط مظلومیت تغییر موقعیت‌شان دهند، این خدمت را امروز چه کسی دارد به آنها ارائه می‌دهد؟ آن زمانی که امام مظلومانه می‌گفت که آقای منتظری نگذارید بیت‌تان دست دشمنان اسلام و منافقین بیفتد آیا الان امروز به این واقعیت نمی‌رسیم؟ کاملا می‌رسیدیم و بر ما این مساله مسجل شده است. اگر کسی کمی انصاف در بررسی تاریخ داشته باشد، متوجه است که چقدر امام هم رئوف بود و هم تحمل زیاد و هم آینده‌نگری بسیار بالایی داشت. اگر امام آن روز همه این خطرات را به جان نمی‌خرید، امروز فاجعه اتفاق می‌افتاد یعنی دشمن از طریق بیت آقای منتظری چه لطماتی می‌توانست به انقلاب بزند و چه فاجعه‌ای را در ایران به وجود آورد. چون جریان مهدی هاشمی قتل مخالفان برای‌شان مثل آب خوردن بود یعنی به سهولت آدم می‌کشتند چه قبل و چه بعد از انقلاب. اگر اینها می‌توانستند در دوران رهبری آقای منتظری همان جولان خودشان را داشته باشند در واقع یک استبداد آهنین را ایجاد می‌کردند که از انقلاب هیچی باقی نمی‌ماند. امام چقدر در این قضیه صادقانه و فقط برای دفاع از منافع اسلام و ملت عمل کرد و همه عواقب این بحث‌ها را به جان خریدند. ایشان اقدامی ‌کردند که سابقه نداشت. امام برجسته‌ترین شاگرد خودش را فقط برای مصالح مردم با خودش بد کرد. یعنی امام می‌توانست بگوید اشکال ندارد، به خاطر شما مهدی هاشمی را عفو کردم اما بعد همین جریان مهدی هاشمی که با منافقین پیوند خورده بود چه بلایی سر انقلاب می‌آورد و چه استبدادی را حاکم می‌کرد ولی به نظر من امام فداکاری‌های بزرگی را در طول انقلاب داشت که هر چه می‌گذرد ما کاری که از روی ایمان و تقوا صورت گرفت برکاتی دارد که حتی بعد از فوت آن انسان با‌تقوا برکاتش ادامه پیدا می‌کند.
پس می‌توانیم این طور نتیجه بگیریم که علت انتشار این نوار صوتی منتسب به آقای منتظری، انحراف افکار عمومی از جنایت‌های منافقین و فراهم کردن زمینه برای مظلوم‌نمایی آنها بود؟
بله انتشار فایل صوتی آقای منتظری با هدف قرار دادن منافقین در موقعیت مظلوم‌نمایی انجام شد. اگر منافقین در موقعیت مظلومیت قرار بگیرند کارایی خواهند داشت ولی در موضع تنفر ملت هیچ کاری به نفع غرب نمی‌توانند انجام دهند.
فکر می‌کنید چقدر بر افکار عمومی ایران تاثیر گذاشت؟
جوانانی که از عقبه قضایا اطلاع ندارند، نه مجاهدین خلق را می‌شناسند، در دوران جنایات آنها نبودند و خیلی هم اهل مطالعه نیستند طبیعی است که اگر ما تبیین نکنیم تاثیر می‌گذارد، تعابیری که آقای منتظری به کار می‌گیرد همچون بزرگترین جنایت تاریخ بشر، خیلی مظلومیت برای منافقین می‌تراشد. ‌
نقش حاج‌احمد آقای خمینی درباره صدور حکم شرعی سال 67 امام چه بود، که این امروز مظلوم واقع می‌شود و اینقدر شخصیت ایشان مورد هجمه قرار می‌گیرد؟
آقای منتظری می‌خواهد پاتک به امام بزند یعنی با ‌بی‌تقوایی می‌خواهد به امام حمله کند، ‌و برای اینکه بتواند این ذهنیت را ایجاد کند که من تحت تاثیر مهدی هاشمی نبودم؛ می‌خواهد ثابت کند که امام تحت تاثیر حاج‌احمد آقا بود. همه گریه می‌کردند که امام فلان کار را نکنید، امام تحت تاثیر قرار نمی‌گرفت. اگر می‌رسید به اینکه این حق است و باید انجام دهد این کار را می‌کرد. در موضوع عزل آقای منتظری همه مسئولان نظام پیش امام رفتند گریه کردند اما امام تحت تاثیر قرار نگرفت. امام قاطعانه ایستاد. همه مسئولان همچون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، آقای هاشمی و آقای موسوی اردبیلی رفتند پیش امام گریه کردند. کسی که امام را نمی‌شناسد این حرف‌های بسیار بسیار خارج از عدالت و انصاف و مروت را به زبان می‌آورد تا فقط خودش را تبرئه کند. آقای منتظری برای آنکه خودش را تبرئه کند هزاران خلاف واقع ‌را مطرح کرد چون همه اذعان داشتند که او تأسی از مهدی هاشمی می‌گیرد. با وجودی که نامه از بیت او به ‌بی بی سی رسید با تمام توان می‌خواست بگوید از بیت امام است. بعد دچار تناقض‌گویی‌های مختلف می‌شود، این ربطی به حاج‌احمد آقا ندارد. آقای منتظری بیش از همه می‌دانست که امام در این قضیه قاطعیت دارد و تقوای امام است که اگر می‌تواند کاری برای مردم انجام دهد شانه از پذیرش بار مسئولیت خالی نمی‌کند. امام می‌داند درگیر شدن با آقای منتظری برایش هزینه دارد، می‌توانست مماشات کند می‌توانست داد و ستد و معامله کند اما امام این کار را نمی‌کند. امام به خاطر اسلام و مردم ایستاد هر چند بعد آقای منتظری ‌سعی کرد در تاریخ چهره امام را مخدوش کند اما امام یک صلابتی در دفاع از منافع ملی و اسلام دارد که در طول تاریخ به کرات اثبات کرد، منتها آقای منتظری درست نقطه مقابل امام است. می‌داند سیدمهدی هاشمی آدم فاسدی است خودش اذعان کرده است اما به خاطر همین مهدی هاشمی در برابر استاد خود می‌ایستد چون اعتبار خودش را در خطر می‌بیند. امام حاضر است اعتبار خودش را در راه مردم و اسلام هزینه کند اما آقای منتظری برای اعتبار خودش به خلاف‌گویی و ‌بی‌صداقتی و ظلم به ملت می‌افتد. امامی‌ که نه تنها می‌تواند ملت‌های امروز را به آگاهی و رشد برساند بلکه ملت‌ها را می‌تواند در طول تاریخ به رشد برساند، مخدوش کردن چنین شخصیت باتقوایی چه معنایی دارد. آقای منتظری در برخی فرازهای خاطراتش یک تعاریفی همچون فاضل‌ترین فرد، عالم‌ترین فرد، با‌تقواترین فرد، عارف‌ترین فرد برای توصیف امام استفاده می‌کند یعنی با وجودی که خود آقای منتظری به همه اینها اعتراف دارد اما در مقام مخدوش کردن چنین شخصیتی بر‌می‌آید که در واقع ظلم به تاریخ بشر است. آقای منتظری به خاطر دفاع از اعتبار خودش حاضر است از کثیف‌ترین آدم دفاع کند و در مقابل چهره فاضل‌ترین و با‌تقواترین کس را فقط به خاطر منیت خودش مخدوش کند و این تفاوت بین امام و آقای منتظری است. آقای منتظری برای اینکه خودش را تبرئه کند در نوار می‌گوید «من بیشترین لطمات را از مجاهدین خلق خوردم، من فقط می‌خواهم از موضع عدالت دفاع کنم». این دروغ بزرگی برای تاریخ است. آقای منتظری اولین فرد نیست، شیخ‌علی تهرانی در ارتباط با مجاهدین خلق موضعش از همه تندتر بود. من یادم می‌آید در تظاهرات عبا و عمامه خود را جمع می‌کرد می‌پرید مثل یک جوان تازه به دوران رسیده پرچم مجاهدین خلق را در هر تظاهراتی قبل از انقلاب پایین می‌آورد. هر چه به او می‌گفتند این کارها را نکند اما کوتاه نمی‌آمد حال آنکه مجاهدین خلق هنوز آن موقع با انقلاب درگیر نشده بودند. فقط نیروهای انقلاب می‌دانستند که اینها دارند دروغ می‌گویند و نفاق به خرج می‌دهند. شیخ علی تهرانی تندترین مواضع را درباره مجاهدین خلق داشت به‌طور متقابل مجاهدین خلق هم تندترین موضع را درباره شیخ علی تهرانی داشتند اما همین شیخ علی تهرانی وقتی با امام در مقام تقابل قرار گرفت به خاطر منیت چرخش 180 درجه کرد. او می‌گفت «من سنم بیشتر است چرا امام من را امام جمعه نگذاشت؟»‌‌ اختلاف او با امام از اینجا شروع ‌شد اما همین فرد با کسانی که می‌دانست کثیف‌ترین آدم‌ها هستند پیوند خورد، یعنی رفت عراق و در پادگان‌های مجاهدین خلق مبلغ مجاهدین خلق شد، بعد به خاطر منیت شروع کرد علیه اسوه تقوا یعنی امام از رادیو بغداد و رادیو مجاهدین خلق فحاشی‌کردن. آقای منتظری هم در وادی منیت قرار گرفت و روز به روز حتی بعد از مرگش هم آن بنیانی که گذاشت و بیتی که ایجاد کرد، این بیت خطای آقای منتظری را بیشتر و بیشتر روشن خواهد کرد.
نسبت نیروهای جریان چپ سیاسی دهه 60
و بزرگان امروز جریان اصلاحات با آقای منتظری چگونه‌ بود؟
متأسفانه بعد از جدایی آقای منتظری از امام بعضی از نیروهای چپ به دفاع کردن از آقای منتظری یا لااقل دفاع نکردن از امام پرداختند. امام در زمان حیات‌شان یک نامه‌ همراه با گلایه‌ای نوشتند که چرا دوستان ما در این قضیه سکوت کردند و سخن نمی‌گویند و مردم را روشن نمی‌کنند. امام به خاطر حق، عدالت و منافع مردم و اسلام آقای منتظری را از قائم‌مقامی‌خود عزل کرد. ‌آنجا یک زاویه‌ای شروع شد. امام‌ کسانی را که در ابتدای دهه 60 بیشترین حمایت‌ها را از ناحیه ایشان دریافت کرده بودند و هر چه داشتند از قِبَل امام داشتند، خطاب قرار می‌دادند و انتظار داشتند اینها در زمینه حق سکوت نکنند.
چرا آنها سکوت کردند؟
آنها مصلحت‌طلبی کردند با این تحلیل که «امام ‌عن‌قریب فوت خواهد کرد و آقای منتظری قدرت خواهد یافت بنابراین چرا در برابر آقای منتظری موضع بگیرند». من به خاطرات آقای ری‌شهری ارجاع می‌دهم. آقای ری‌شهری وقتی پرونده مهدی هاشمی را به‌طور جدی دنبال می‌کرد، آقای هاشمی یک روز ایشان را می‌خواهد می‌گوید «ظاهرا شما متوجه نیستی این کاری که داری می‌کنی اگر فردا امام فوت کند تو مجبوری از ایران فرار کنی». این جمله گویا‌ست که چرا بعضی‌ها سکوت کردند. آمدند وسط دو لحاف خوابیدند تا اگر آقای منتظری به قدرت رسید آنها از گزند باند مهدی هاشمی و جریانات حاکم بر بیت آقای منتظری مصون بمانند. این مصلحت‌طلبی موجب شد که از حق دفاع نکنند. البته به تدریج یک جریانی هم در کشور ایجاد شد؛ جریانی که ‌بی‌تمایل نبود آن جایگاه رفیع امام در کشور یک مقدار تنزل پیدا کند چون امام را سدی برای برداشت‌های شخصی خودشان یا عمل‌کردن براساس استنباط‌های شخصی خودشان می‌دانستند. آنها امام را یک مجموعه مبانی می‌دانستند که این مجموعه مبانی از خیلی حرکت‌های استحاله‌طلبانه جلوگیری می‌کرد. یک جریانی در این مسیر استحاله قرار گرفته بود بنابراین خیلی مایل نبود که استاندارد امام بر کشور حاکم باشد‌، از این‌رو شروع کردند از آن خدشه‌هایی که آقای منتظری بر شخصیت امام وارد می‌کند دفاع کردن یا پر رنگ کردن.
این جریانی که چنین مشی‌ای را در جهت تضعیف شخصیت امام دنبال کردند همین نیروهای چپ سیاسی بودند؟
بله، متأسفانه. مثلا آقای کدیور قطعا در تنظیم خاطرات آقای منتظری موثر بود. او آن موقع از جمله ایدئولوگ‌های جریان چپ به شمار می‌رفت. ‌او در قالب خاطرات آقای منتظری چه هجمه‌های ناجوانمردانه‌ای را علیه امام مطرح کرد و می‌کند. امام را فردی ‌ می‌خواند که آقای شریعتمد‌اری را به خاطر رقیب بودنش از صحنه خارج کرد و می‌گوید به دروغ مساله کودتا را به آقای شریعتمداری نسبت دادند. این تخریب و هجمه‌ها علیه امام در خاطرات آقای منتظری آمد. این تخریب‌ها توسط چندین نفری که نمی‌خواهم از آنها نام ببرم در خاطرات آقای منتظری وارد شد تا چهره امام را مخدوش کنند. البته با اینکه اینها خیلی روی خاطرات آقای منتظری سرمایه‌گذاری کردند اما چون در مسیر ناحق هستند و در مسیر مقابله با یک حقیقت هستند، دچار تناقضات فاحش شدند. خاطرات آقای منتظری پر از تناقض و خلاف واقع‌گویی‌هایی است که با خود خاطرات می‌توان آن تناقض‌گویی و خلاف واقع‌گویی‌ها را اثبات کرد. این موهبت الهی است که نسل جدید انگیزه برای مطالعه پیدا کند. ما باید این فرصت را مغتنم بشماریم حالا که دشمنان بشریت در مقام احیای دشمنان امام برآمدند، به نظرم فرصت بسیار خوبی است که ما دشمنان امام را بشناسیم و به جامعه بشناسانیم. متأسفانه بعضی از کسانی که همه هستی سیاسی خود را مدیون امام هستند امروز مصلحت‌طلبی می‌کنند.
عبدالله نوری و موسوی‌خوئینی‌ها خودشان از موافقان برکناری آقای منتظری بودند، چرا به سمت آقای منتظری چرخش کردند یا امروز سکوت را از اینها شاهد هستیم؟
آقای عبدالله نوری تندترین مواضع و شاید برخی برخوردهای غیرقابل دفاع را علیه آقای منتظری داشت، آقای منتظری در مسیر ناحق قرار گرفته بود اما می‌شد برخوردهایی داشته باشیم که در شأن یک مسلمان است اما آقایان بعضا برخوردهایشان بسیار تند‌ بود که قابل دفاع نیست اما امروز برای مقابله با آن مبانی که به همه در درون کشور میزان می‌دهد، فکر می‌کنند می‌توانند پشت نام آقای منتظری سنگر بگیرند. الان بعضی جریانات نمی‌خواهند معیار و میزان دست ملت قوی باشد. امام در زمان حیات پر‌برکت‌شان یک میزان به همه افراد‌جامعه دادند که از منیت‌ها، خود‌محوری‌ها و‌دنباله روی سران گروه‌های سیاسی از هوای نفس جلوگیری می‌کند، یعنی بلافاصله مردم با آن ملاک‌های سیاسی که از امام دریافت کردند سیاستمداران را می‌سنجند و به راحتی به تشخیص می‌رسند که این سیاستمدار دارد از مسیر اسلام خارج می‌شود و دنبال تفاسیر خودش می‌رود. خیلی از سیاستمداران امروز که وجود این ملاک‌ها را در جامعه به نفع خودشان نمی‌دانند، جایگاه مستحکم این میزان را بر‌نمی‌تابند یا خوششان از این مساله نمی‌آید، می‌خواهند این جایگاه تضعیف شود. آن وقت که تضعیف شد می‌توانند بگویند تفسیر ما از انقلاب و غیره این است. امروز بعضی می‌گویند برخی اصول اسلامی در جامعه ما قابل اجرا نیست باید به تفاسیر خود مراجعه کنیم اما میراث امام جلوی این تفاسیر را می‌گیرد. امام می‌فرمایند باید به مُر اسلام مراجعه کرد. برخی سیاسیون حکومت را دوست دارند آسان اداره کنند چون با مبانی اداره حکومت سخت می‌شود اما با خروج مبانی به خیال آنها یک راحتی‌هایی‌ به وجود می‌آید. به نظر من بعضی سیاستمداران خیلی به پررنگ بودن نقش امام در جامعه تمایل ندارند.
در واقع همان چپ‌ها‌ که درباره مظلومیت
حاج احمد آقای خمینی در قبال موضوع فایل صوتی منتشر شده از آقای منتظری سکوت کردند، به خاطر منفعت‌طلبی‌شان است؟
یعنی حکومت‌داری سهل را می‌طلبند. این هم بگویم اینجا فقط بحث سید‌احمد آقا نیست، بحث امام است. اصلا سید‌احمد آقا در این قضیه موضوعیت ندارد، همه می‌دانند وقتی آقای منتظری می‌گوید سید‌احمد آقا به امام خط می‌داد، هدفش شکستن امام است نه سید‌احمدآقا. در واقع می‌خواست این را القا کند که سید‌احمد آقا، امام را هدایت می‌کرد حال آنکه اصلا و ابدا این طور نبود.
همان‌طور که شما اشاره کردید نامه آقای منتظری به امام در سال 67 راجع به اعدام منافقین از ‌
بی بی سی سر درآورد، امروز هم فایل صوتی او را ‌بی بی سی پخش کرد، آیا این اتفاقی است؟
قطعا ارتباطاتی است که امروز همچنان وجود دارد. آقای منتظری تنها مرجع تقلیدی است که با ‌بی‌ بی سی مصاحبه می‌کند. امام بعد از فوتشان همچنان آگاهی‌بخش هستند، وقتی یک زمانی گفته می‌شد بیت آقای منتظری با بیرون مرتبط است، اصلا کسی باور نمی‌کرد بعد آقای منتظری به جایی رسید که با ‌بی‌بی سی مصاحبه کرد، حال آنکه ‌بی‌بی سی یک نهاد ضد ملی است ‌آقای منتظری وقتی در این مسیر قرار می‌گیرد حقیقت برای مردم روشن می‌شود. امروز هم ارتباطات بیت آقای منتظری مشخص کرد سخن امام درباره نفوذ منافقین در بیت آقای منتظری درست است و هم اینکه کسانی که می‌خواستند به انقلاب لطمه بزنند در بیت آقای منتظری سنگر گرفتند. البته به نظر من باید این مسائل را برای نسل جوان تبیین و روشن کرد. ان‌شاء‌الله برکات زیادی دارد. آنها می‌خواهند به بنیان‌های انقلاب ضربه بزنند امیدوارم این مساله به افزایش بصیرت جامعه و اینکه امام چقدر روشن ضمیر بود و آینده دور را هم می‌دید؛ بینجامد.
‌برخی در موضع‌گیری‌های جداگانه اعلام کردند که نمی‌توان از اعدام‌های سال 67 دفاع کرد چون قابل توجیه نیستند. به ‌این افراد همچون تاج‌زاده چه پاسخی باید داد؟
کاملا خلاف واقع است. ‌بسیاری از شخصیت‌ها از حکم اسلامی امام درباره این گروهک دفاع کردند. ما درباره مجاهدین خلق رأفت به خرج دادیم والا عضو ساده و عضو شورای مرکزی‌شان وقتی در کنار صدام قرار گرفتند، سرباز دشمن و خائن به کشور محسوب می‌شوند، حکم این اقدام چیست؟ در زمان امام حتی اگر عضو سازمان مجاهدین تاکتیکی اعلام می‌کرد که ما از سازمان بریدیم، مورد رأفت قرار می‌گرفت، حال آنکه برخی شهادت شخصیت‌های ما به دلیل همین مطلب بود، شهید کچویی رئیس زندان اوین را همین توابین زدند آیا ما باب توابی را بستیم؟ اگر آن زمان کسی می‌گفت من توبه کردم نمی‌گفتند «چون این برنامه سازمانی شماست که بعد آزاد شوید و بروید سلاح بردارید و به‌عنوان سرباز بیگانه علیه تمامیت ارضی ایران عمل کنید باید اعدام شوید» بلکه می‌پذیرفتند. حکم اسلامی همه اعضای سازمان مجاهدین خلق چه توبه می‌کردند و چه نمی‌کردند اعدام بود. رأفت بالایی برای آنها به کار گرفتند، حتی حاضر شدند ریسک ترور توسط اینها را به جان بخرند. خیلی از شخصیت‌های مهم کشور ما توسط توابین به شهادت رسیدند و باز هم اختلاف داشتیم. امام، شهید لاجوردی را کنار گذاشت، چون او به تواب اعتقادی نداشت یعنی همچنان با رأفت برخورد شد. اگر کسی گفت دیگر با سازمان نیست اما ناجوانمردی کرد به پای دیگران نوشته نشد بلکه امام از جریان معتقد به تواب دفاع کرد، اینقدر امام ر‌أفت داشت. خب معلوم است برخی از آنها که اصلا شرع نمی‌فهمند می‌خواهد درباره حکم شرعی امام چه نظری بدهند. این سخن‌ درباره نزدیک یا دور بودن فتوای امام با شرع مقدس چه اعتباری دارد‌؟ امام آنچنان تقوایی درباره رعایت بسیاری از مسائل داشتند که ‌بی‌نظیر است. من ارجاع می‌دهم به مبانی فقهی آقای منتظری که توسط آقای صلواتی نوشته شده است. در صفحه 71 کتاب مبانی فقهی آقای منتظری آمده است: «آقای موسوی اردبیلی یک نامه‌ای خدمت امام می‌نویسد و می‌گوید طبق فتوای شما ما باید درباره آدم مفسد احتیاط کنیم اما طبق فتوای آقای منتظری حکم مفسد اعدام است اجازه دهید ما براساس فتوای آقای منتظری عمل کنیم». یعنی امام چه تقوایی داردند؟ اما وقتی یک جریان فاسد سلاح دست می‌گیرد و به خدمت دشمن در‌می‌آید و می‌خواهد پایگاه اسلام و انقلاب اسلامی را به شکست بکشاند، دیگر امام برای اجرای صدور حکم اسلام هیچ تعللی نمی‌کنند. اینجا فتوای امام روشن است، مسئولیت می‌پذیرند و فتوا صادر می‌کنند که «اگر رسیدید به کسی که همچنان می‌خواهد در کنار صدامیان علیه تمامیت ارضی ایران و نابودی انقلاب اسلامی حرکت کند، حکمش اعدام است.» ‌
‌آنها درگیر نفسانیات خودشان هستند. کسانی که درگیر نفسانیات خودشان هستند درباره فتوای امام که نمی‌توانند سخن بگویند، آقای منتظری اگر آن عقبه درگیری با امام سر مهدی هاشمی را نداشت، فتوایش قابل تامل و بحث بود. منتها چون آقای منتظری قبلش یک دعوایی با امام دارد دیگر موضع او جای تامل است. امام اوایل انقلاب همه امور قوه قضائیه را به آقای منتظری واگذار کردند، 12 نفر از اعضای مجاهدین خلق بعد از شورش مسلحانه سال 60 ‌دوباره محاکمه می‌شوند و هر دوازده نفر با نظر آقای منتظری اعدام می‌شوند. حالا آقای منتظری ‌بی‌ادبانه می‌گوید «ما اگر تغییر حکم بدهیم یعنی اعتراف کردیم به اینکه... »‌ البته این اولین باری نبود که چنین جمله‌ای را ‌ به کار برد.‌ آیا یک مرجع تقلید چنین ادبیاتی دارد؟ نشان می‌دهد غضبی پشت موضع‌گیری آقای منتظری است. یک ناراحتی فوق‌العاده وجود دارد، یعنی از صلابت و راسخ‌بودن امام در اجرای عدالت درباره سید‌مهدی هاشمی تنفر فراوان دارد. فرض کنید این تنفر را در سال 68 داشت وقتی می‌خواهد خاطراتش را بعد از فوت امام بنویسد، چرا دوباره این... را می‌آورد؟ اگر یک زمانی ‌بی‌ادبی کرد، این ‌بی‌ادبی خود را باید پاک کند یا دوباره بگوید. بنابراین نشان داد یک ناراحتی جدی دارد، برای همین به نظر آقای منتظری در این قضیه هیچ اعتباری برایش قائل نیستیم. چون از موضع فقهی نیست. از موضع سیاسی است چون به زعم آقای منتظری، امام اعتبار او را شکست چون رکن و پایه اصلی بیت او یعنی مهدی هاشمی بود، بنابراین می‌خواست هر طور شده امام را بشکند. والا دیگر نداریم که یک مرجع دیگری آمده و گفته باشد فتوای امام درباره مجاهدین خلق غلط است. فقط آقای منتظری آن هم برای عناد و دشمنی سیاسی با امام چنین موضعی گرفت. کسانی که سراسر منیت هستند، هیچ فهمی ‌از مسائل فقهی دینی ندارند. آیا عناصر چپ فتوای امام درباره سلمان رشدی را پذیرفتند؟ خیر، خیلی‌ها نپذیرفتند و می‌گفتند فتوای امام درش خدشه‌ای است، حال آنکه فتوایی دقیقا براساس اسلام است. در دولت اصلاحات خیلی سعی کردند که پایه‌های این فتوا را بزنند، منتها رهبر معظم انقلاب‌ و خیلی از مراجع محکم ایستادند که این فتوا براساس اسلام است و باید هم جاری شود و هیچ هم ننگمان نمی‌شود که از اسلام دفاع کنیم. خیلی از این آقایان ننگ‌شان می‌آید که از اسلام دفاع کنند. می‌گویند این فتوا با دموکراسی و مبانی بین‌المللی سازگاری ندارد. امام که این ملاحظات کودکانه و مرعوبانه از غرب را نداشتند، آنجا که تشخیص می‌داد براساس حکم اسلامی باید عمل کرد بدون هیچ ملاحظه‌ای این کار را انجام می‌دادند و همه هزینه‌هایش را هم به جان می‌خریدند.